عزیز دل مامان و بابا

نوروز 92

امروز بعد از ۱۴ روز که از سال نو میگذره وقت کردم بیام و بنویسم که  چی شد.   تحویل سال ساعت ۲:۳۰ روز چهارشنبه سی ام اسفند بود. اول از همه رفتیم خونه مامانی. و از فرداش خونه مابقی فامیل . ولی متاسفانه دیانا از پنجم عید تا نهم یه انفولانزای شدیدی گرفت که نگو روز نهم رفتیم شمال (نور) مامانی نا و خاله مونا و دای محمدینا هم بودن که یه روز قبل ما رفته بودن ۰ خیلی خوش گذشت حیف که بعضی ها اوووف شدن روز ۱۲ برگشتیم تهران. و اما در مورد راه رفتن دیانا : دیانا از روز دوم فروردین تعداد قدماهایی که می تونه برداره بیشتر شده (۷ و ۸ قدم ) هوووووووووووورا در ضمن تو شمال یه کلمات جدیدی یاد گرفت (جوجو که به زبان دیانا میشه دودو...
28 شهريور 1392

تولد یکسالگی

چقدر زود  یک سال گذشت یه تولد با تم پروانه برا دخمل گلی گرفتیم   کلی خوش گذشت دیانا یه عالمه کادو گرفت مامانی و خاله مریم :گردنبند کفشدوزکی دایی حامد : یه اسب دایی محمد و مهسا:استخر بادی و اسباب بازی فکری و تراکتور و کتاب خاله مونا و رسول دایی: یه پیراهن خیلی شیک اجی هما :کوله پشتی عروسکی و بالاخره دادا:یه تاپ بازی باحال که دایی حامد تو خونشون براش وصل کرده و هر روز کلی باهاش بازی می کنه هورااااااااااا دیروزهم رفتیم آتلیه کلی عکس انداختیم شب هم عروسی محسن پسرعمو بود که دیانا کلی هنر نمایی کرد نانای نای  اولین شاباش زندگیشو گرفت. عمو محسن یه یه دلاری یادگاری بهش داد ...
28 شهريور 1392

کارهای جدید

بالاخره بعد ازمدتها که قسمت نمی شد بریم تو این ماه سه بار رفتیم ویلا   دیانا برای بار اول که رفتیم خیلی ذوق می کرد با سرعت برق روی تراس بدو بدو می کرد همه مواظب بودیم که یه وقت نیوفته پایین چون موقع دویدن برمی گشت ما رو نگاه می کرد و می خندید کلی هم تو استخر بادیش که پر از آب بود بازی کرد عاشق گیلاس خوردنه خیلی هاشم با هسته می خوره گوجه سبز هم که خیلی دوس داره وقتی می خوره چشاشو جمع می کنه و میگه ترشه  وی یه گاز دیگه می زنه   کلمات که می تونه بگه: لاک:لاح - باز- دادا - بابا- مامان- جوجو - مامانی:مانی- میو - اوف- جیش-تاب تاب- نی نی اعضای بدن رو هم یه مدتیه می شناسه: پا - دست - دماغ - چش- گوش- شکم- وقتی ...
14 شهريور 1392

پاهای اوف شده

۱۹ اردیبشهت قرار بودیم بریم ویلا که متاسفانه پای دیانا اوف شد بردیم ارتوپد بعد کلی معطلی عکس رایولوژی خدا رو شکر چیزی نبود و یه ضرب دیدگی بود الهی بمیرم دیانا جونم دو روز نمی تونست راه بره.   چند روز پیش هم که رفتیم گوششو دکتر شستشو داد ولی هنوز هم سر و گوششو می خارونه . ...
6 شهريور 1392

مهارتهای جدید

عزیزم یه عالمه چیزای جدید یاد گرفتی و توشون مهارت پیدا کردی . مثل بای بای و نای نای جدیدا همه میتونی یه کمی واستی دست رو رها میکنی و وامیستی امروز هم که خونه مامانی پاهاتو ۱۸۰ درجه باز میکردی تا از مبل و تخت که تا شوناهات ارتفاع دارن بری بالا و موفق هم شدی غذا هم که خیلی خوب می خوری قربونت برم ...
5 شهريور 1392

خانم دکتر دیانا

دیروز ولنتاین بود و یه کادو برای ولنتاین دیانا گرفتم در ادامه مطلب عکس دیانا و مریضش رو می بینیم ...
5 شهريور 1392

بالا رفتن از پله

یه هفته میشه که دیانا تو راه رفتن حسابی حرفه ای شده . هفته پیش چهارشنبه هم که تو خونه مامانی از ۸ تا پله به تنهایی بالا رفته بود کلمات جدیدی که یاد گرفته دست دست،دایی(دانی)، مامانی(ماآنی) هستند. یه مشکل جدید هم اینکه که خیلی سرشو می خوارونه و همینطور گوششو اگه خوب نشد باید ببرمش دکتر.
5 شهريور 1392

اولین گامها در ویلای کرج

روز جمعه بعد از مدتها به اتفاق همه خانواده مامانی رفتیم ویلا خیلی خوش گذشت دیانا  با دمپایی که از شمال براش خریدیم به تنهایی و بدون کمک ما رو سبزه ها قدم بر می داشت  کلی هم با یه کفشدوزک بازی کرد . می خواست مورچه ها رو هم با دستای کوچولوش بگیره که نذاشتم خلاصه کلی کیف کرد ...
5 شهريور 1392